شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل
رنج وهجران وبلا ازغربتم لبریز بود دیده،عمریبود از غمهای من خونریزبود کـربـلایـم سـامـرا و قـاتـلـم زهـرجـفـا گـوشه تبـعـیدگـاهم، قـتـلگـاهم نیـز بود
دیدهام از نـیـنوا هردم زیارتگـاه داشت نالهام،صبح و مسا مانند رستاخیز بود
درد تحـقـیر و حکـایتنامه بیحـرمتی گوشههاییزآن غضبهای جنونآمیز بود این همه درد وشکنجه این همه صبروفراقدربـرخـانـهنـشیـنی عـلی نـاچـیـزبود
خاطر رنجیدهام،داغ در ودیوارداشت عـمر کـوتـاهم تمـاماً یاد آن دهـلیز بود اولین دست ستمگر،یاس طاها را شکستبعد از آنغم،هر بهاری نزد ما پائیز بود نقشه قتل من ازدیرینه مطرح شد ولی پیـش دشمن فـتـنه تـبـعـید دسـتاویزبود
زخم پنهان دلم،مرهم ندارد غیر زهـر از همان زهری که بهر مجتبی تجهیز بود دست لرزانم،گواه زخم سوزان مناستکشتن این زهـرمثل نیـزههای تیـزبود آخرین خورشید پیدایم ولی در پشت ابر درد پنهان بودن از شیعه ملالانگیزبود درمیان شیعیانخویش مـاندم ناشـناس سیرهام با این وجود ازرنجشان پرهیزبود دیده بستم همچو یعقوب ازجمال یوسفم آخرین دیداربا مهدی چه حزنانگیزبود میرسد اینک زمان انتـقام ای شیعـیان قـائم ما میسـتــاند حـق ماازدشـمـنان